کد مطلب:29701 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:78

پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من بپرسید












5673. امام علی علیه السلام: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید.[1].

5674. تاریخ دمشق - به نقل از عُمَیر بن عبد اللَّه -: علی علیه السلام بر منبر كوفه برای ما سخنرانی می كرد كه فرمود: «ای مردم! پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ چرا كه مرا در بین این دو پهلو، [2] دانشِ انبوهی است».[3].

5675. امام علی علیه السلام: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ چون من به راه های آسمان، از راه های زمین، آگاه ترم. پیش از آن كه فتنه ای به سانِ شتر بی صاحب، گام بردارد و مردم را بكوبد و عقل صاحب خردان را ببرَد، از من بپرسید![4].

5676. امام علی علیه السلام: از من، راه های آسمان را بپرسید؛ چرا كه من به آن راه ها داناتر از راه های زمینم. پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ زیرا در میان دو پهلوی من، دانش های بسیاری است، چون دریاهای خروشان![5].

5677. امام علی علیه السلام: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ چرا كه درباره چیزی فرودستِ عرش از من پرسش نمی شود، مگر آن كه از آن، خبر خواهم داد.[6].

5678. امام علی علیه السلام: از من درباره بالای عرش بپرسید. از من، درباره زیرِ عرش بپرسید. پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید.[7].

5679. امام علی علیه السلام: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. سوگند به خدا، از چیزی از آنچه گذشته و یا به وجود خواهد آمد، از من نمی پرسید، مگر آن كه شما را از آن با خبر خواهم كرد.[8].

5680. امام علی علیه السلام: از من بپرسید. سوگند به خدا، از من درباره چیزی كه تا روز قیامت به وجود خواهد آمد، نمی پرسید، مگر آن كه از آن برایتان سخن خواهم گفت. درباره كتاب خدا از من بپرسید. سوگند به خدا، هیچ آیه ای نیست، مگر آن كه من می دانم در شبْ نازل شده است یا در روز، و در صحرا نازل شده است یا در كوه.[9].

5681. تفسیر الطبری - به نقل ابو طُفَیل -: شنیدم علی علیه السلام می فرمود: «از من درباره كتاب ناطق و یا سنّت گذشته ای نمی پرسید، مگر آن كه از آن برایتان سخن خواهم گفت». ابن الكوّاء درباره [ واژه قرآنیِ] «الذاریات» پرسید و او فرمود: «آنها، بادها هستند».[10].

5682. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از ابو طُفَیل -: امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم كه روی منبر می فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ چرا كه هرگز پس از من از كسی همچون من نخواهید پرسید».

ابن الكوّاء برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! [ مقصود خداوند از عبارتِ ]«وَ الذَّ رِیَتِ ذَرْوًا»[11] چیست؟

فرمود: «بادها».

گفت: «َالْحَمِلَتِ وِقْرًا»[12] چیست؟

فرمود: «ابرها».

گفت: «َالْجَرِیَتِ یُسْرًا»[13] چیست؟

فرمود: «كشتی ها».

گفت: «َالْمُقَسِّمَتِ أَمْرًا»[14] چیست؟

فرمود: «فرشتگان».

گفت: «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ»[15] كیستند؟

فرمود: «منافقان قریش».[16].

5683. امام علی علیه السلام: سوگند به خدا، اگر بخواهم درباره هر یك از شما بگویم كه از كجا می آید و به كجا می رود و از همه كارهایش خبر بدهم، می توانم؛ امّا می ترسم كه با این كارِ من، به پیامبر خدا كافر شوید.

البته من [ این گونه اخبار را] به خاصّان، آنها كه از كفر ایمن اند، خواهم گفت و سوگند به آن كه محمّدصلی الله علیه وآله را به حق برانگیخت و بر همه برگزید، جز به راستی سخن نمی گویم و همه اینها را پیامبر خدا به من داده است و [ همچنین] اخبار مربوط به جای هلاكت آن كه هلاك می شود و نجات آن كه نجات پیدا می كند و پایان این كار (خلافت) را.

و هیچ چیزی در اندیشه ام نمی گذشت، جز آن كه پیامبر خدا، آن را بر گوشم فرو می خوانْد و با من از آن، سخن می گفت.[17].

5684. امام علی علیه السلام - در آن سخنرانی اش كه از فتنه یاد كرد -: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. سوگند به آن كه جانم در دست اوست، از من درباره هر چه از [ زمان] شما تا روز رستاخیز خواهد بود و درباره گروهی كه صد تن را به راه راست و صد تن را به ضلالت می خواند، نمی پرسید، مگر آن كه شما را از كسی كه آنان را رهبری می كند و كسی كه آنان را پیش می بَرَد و جایی كه فرود می آیند و جایی كه رحل اقامت می افكنند و آن كه از آنان كشته می شود و آن كه می میرد، آگاه خواهم كرد.

و اگر مرا از دست دهید و امور ناخوشایند و دشوار بر شما فرود آید، بسیاری از پرسش كنندگان، خاموش می شوند و بسیاری از پرسش شدگان، سست می گردند و این، در هنگامی خواهد بود كه جنگتان ادامه پیدا می كند و سختی آن، نمودار می شود و دنیا بر شما تنگ می گردد و روزگارِ بلاها بر شما طولانی می شود تا خداوند، برای نیكوكارانِ بازمانده از شما، گشایشی ایجاد كند.[18].

5685. امام علی علیه السلام: پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ زیرا من به زودی كشته خواهم شد و سیَه روزترینِ امّت، از رنگین كردن این مَحاسن به خون بالای آن (سرم)، دست برنخواهد داشت.

سوگند به آن كه دریا را شكافت و خلایق را آفرید، از من درباره آنچه بین شما تا روز واپسین است و از فتنه ای كه صد تن را گم راه خواهد كرد و صد تن را هدایت، نمی پرسید، جز آن كه شما را از سر دسته آنها، رهبر آنان، آن كه ایشان را به پیش می بَرَد و از پس می رانَد، تا روز قیامت، آگاه خواهم كرد.

دانش قرآن را كسی نمی داند، مگر آن كه طعمش را چشیده و به مددِ دانش [ الهی]، نادانسته های آن را دانسته و به كردارش آگاهی یافته و ناشنیده های آن را شنیده، و اهداف آن را درك كرده است و اگر مرده بوده، به آن زنده شده، و به آن، خشنودی خدا را به دست آورده است.

بنا بر این، دانش قرآن را از اهل آن بخواهید؛ چون آنان در سرای زندگی و جایگاه قرآن و محلّ فرود فرشتگان اند[19] و اهل علمی هستند كه كردارشان به شما از دانششان خبر می دهد و ظاهرشان از باطنشان.

آنان همان هایی هستند كه با حق، مخالفت نمی كنند و در آن، اختلاف نمی ورزند، و درباره آنان، از سوی خدا، حكمی راستْ مقرّر شده است و در آن، یادآوری ای برای یادآوران است.[20].

5686. الأمالی - به نقل از عَبایة بن رِبْعی -: امیر مؤمنان علی علیه السلام همواره می فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. سوگند به خدا، هیچ سرزمین سبز یا خشكی، و هیچ گروهی تا روز قیامت - كه صد نفر را گم راه و یا صد نفر را هدایت كند - نیست، جز آن كه من رهبر آن، پیش بَرَنده آن و سردسته آن را می شناسم.[21].

5687. بصائر الدرجات - به نقل از سَلّام -: به امام صادق علیه السلام گفتم: ما احادیثی را روایت می كنیم كه در نزد خاندان تو، چیزی از آنها را نمی یابیم.

فرمود: «آنها چه هستند؟».

گفتم: روایت می كنند كه علی علیه السلام به هنگام سخنرانی برای مردم، همواره می فرمود: «ای مردم! از من بپرسید؛ چرا كه شما از من درباره چیزی بین من تا روز قیامت، و نه از سرزمین خشك و یا سرزمین سرسبزی، و نه از گروهی كه صد تن را گم راه و یا صد تن را هدایت كند، نمی پرسید، جز آن كه اگر بخواهم، شما را از سردسته، رهبر و پیش بَرَنده آن، آگاه می كنم».

فرمود: «این درست است».[22].

5688. الكافی - به نقل از زُراره -: نزد امام باقرعلیه السلام بودم. مردی از كوفیان، از وی درباره سخن امیر مؤمنان كه می فرمود: «از من درباره هر آنچه می خواهید، بپرسید؛ چرا كه از چیزی نمی پرسید، مگر آن كه درباره آن به شما خبر خواهم داد»، سؤال كرد.

فرمود: «در نزد كسی دانشِ چیزی نیست، جز آن كه از امیر مؤمنان گرفته شده باشد. مردم، هر جا كه می خواهند بروند! سوگند به خدا، هیچ چیزی نیست، مگر آن كه از این جاست» و با دست خود به خانه اش اشاره كرد.[23].

5689. الاستیعاب - به نقل از سعید بن مُسَیَّب -: هیچ كس از مردم، جز علی بن ابی طالب علیه السلام نبود كه بگوید: «از من بپرسید».[24].

5690. التوحید - به نقل از اَصبغ بن نُباتَه -: هنگامی كه علی علیه السلام به [ مسند ]خلافت نشست و مردم با او بیعت كردند، در حالی كه عمامه پیامبر خدا را بر سر نهاده و ردای او را پوشیده و نعلین او را به پا كرده بود و شمشیرش را حمایل ساخته بود، بر فراز منبر رفت و نشست.

آن گاه، انگشتانش را در هم نمود و زیر شكمش نهاد و فرمود: «ای مردم! پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. این، صندوقچه دانش است. این، لعاب پیامبر خداست. این، آن چیزی است كه پیامبر خدا، ذرّه ذرّه در كام من نهاد.

از من بپرسید؛ چرا كه دانش پیشینیان و پسینیان، نزد من است. سوگند به خدا، اگر تختی برایم بگذارند و بر آن بنشینم، برای توراتیان به توراتشان فتوا خواهم داد، به گونه ای كه تورات به سخن آید و گوید: " علی، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل كرد، برایتان فتوا داد " و برای انجیلیان به آنچه در انجیلشان است، فتوا خواهم داد، به گونه ای كه انجیل به سخن آید و گوید: " علی، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل كرد، برایتان فتوا داد " و به اهل قرآن به قرآنشان فتوا خواهم داد، به گونه ای كه قرآن به سخن آید و گوید: " علی، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل كرد، برایتان فتوا داد ".

شما شب و روز، قرآن می خوانید. آیا كسی از شما هست كه بداند در آن، چه نازل شده است؟ و اگر این آیه در قرآن نبود، شما را از آنچه بود و آنچه خواهد شد و آنچه تا روز قیامت است، خبرتان می دادم و آن آیه این است: " یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ و أُمُّ الْكِتَبِ؛ [25] خدا، آنچه را بخواهد، محو می كند یا باقی می گذارد، و اصل كتاب، نزد اوست "».

آن گاه فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، اگر از تك تكِ آیه های قرآن بپرسید كه در شب نازل شده است و یا در روز، مكّی است و یا مدنی، در سفر نازل شده یا در حَضَر، ناسخ است یا منسوخ، محكم است یا متشابه، و تأویلش یا تنزیلش چیست، به شما خبر خواهم داد».

مردی كه به وی ذعلب می گفتند و تیز زبان بود و در سخنرانی بلیغ و بسیار بی باك بود، برخاست و گفت: پسر ابو طالب، به بلندی دشواری پا نهاده است. امروز با پرسشی از او، وی را در پیش شما شرمنده خواهم ساخت. و پرسید: ای امیر مؤمنان! آیا پروردگارت را دیده ای؟

فرمود: «وای بر تو، ای ذعلب! من كسی نیستم كه پروردگاری را كه ندیده ام، پرستش كنم».

پرسید: چگونه او را دیدی ؟ برایمان توصیف كن.

فرمود: «وای بر تو! دیده ها با نگاه كردن، او را نمی بینند؛ بلكه دل ها با حقیقتِ ایمان، او را درمی یابند. وای بر تو، ای ذعلب! پروردگار من به مسافت، حركت، سكون و قیام (به مفهوم ایستادن)، و آمدن و رفتن، توصیف نمی شود. لطافتش بسیار است و به لطف، توصیف نمی گردد. عظمتش گسترده است و به عظمت، توصیف نمی شود. كبریایش بزرگ است و به كبر، توصیف نمی گردد. شُكوهش فراوان است و به خشونت، توصیف نمی شود. بسیار مهربان است و به دل نازكی توصیف نمی گردد.

مؤمن است، امّا نه به عبادت. درك كننده است، نه به جستجو كردن. گوینده است، نه به لفظ. او در اشیاست، نه با عجین شدن، و برون از اشیاست، نه به شكل دوگانگی، و برتر از همه چیزهاست، چنان كه گفته نمی شود چیزی فوق اوست. پیش بر هر چیز است و گفته نمی شود چیزی پیش از اوست. درون اشیاست، امّا نه چون داخل شدن چیزی در چیز دیگر. برون از اشیاست، امّا نه چون برون شدن چیزی از چیزی».

ذعلب، سر به زیر افكند و گفت: سوگند به خدا، هرگز چنین پاسخی نشنیده بودم و سوگند به خدا كه دیگر چنین پرسشی نخواهم كرد!

آن گاه [ علی علیه السلام] فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید».

اشعث بن قیس برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! چه طور از مَجوسیان جزیه گرفته می شود، حال آن كه كتابی بر ایشان نازل نشده و پیامبری بر ایشان فرستاده نشده است؟

فرمود: «نه، ای اشعث! خداوند بر آنان كتابی فرو فرستاد و پیامبری بر ایشان برانگیخت تا آن كه برایشان پادشاهی پیدا شد كه شبی در حال مستی، دخترش را به رخت خواب خود خواست و با وی همبستری كرد. چون صبح شد، مردمش خبر آن را شنیدند و جلو خانه اش گرد آمدند و گفتند: ای پادشاه! دین ما را آلوده ساختی و آن را از بین بردی. بیرون بیا تا تو را پاك سازیم و حد بر تو جاری كنیم.

وی به آنان گفت: گِرد آیید و سخن مرا گوش كنید. اگر برای من چاره ای برای رهایی از آنچه بدان دست یازیدم، وجود دارد، چه بهتر، و اگر نه، هر چه می خواهید، انجام دهید.

آنان گرد آمدند و وی گفت: آیا می دانید كه خداوند، آفریده ای بزرگوارتر از پدرمان آدم و مادرمان حوّا نیافریده است؟

گفتند: آری، ای پادشاه!

گفت: آیا چنین نیست كه وی دخترانش را با پسرانش و پسرانش را با دخترانش عقد ازدواج بست؟

گفتند: چرا! دین، همین است. و بر آن، توافق كردند و در نتیجه، خداوند، آنچه از دانش در سینه هایشان بود، از بین برد و كتاب را از بینشان برداشت. بنا بر این، آنان كافرند و بدون حساب، وارد جهنّم می شوند، و منافقان، از آنان بدحال ترند».

اشعث گفت: سوگند به خدا، چنین پاسخی نشنیده بودم. سوگند به خدا، دیگر در پی چنین پرسش هایی نخواهم رفت.

آن گاه [ علی علیه السلام] فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید».

مردی از آخر مسجد، در حالی كه بر عصایش تكیه زده بود، برخاست و از لابه لای مردم، راه افتاد تا به علی علیه السلام نزدیك شد و آن گاه گفت: ای امیر مؤمنان! مرا بر كاری راهنمایی كن كه هرگاه آن را انجام دادم، خداوند، مرا از آتشْ نجات دهد.

به وی فرمود: «ای مرد! بشنو و بفهم و یقین كن. دنیا با سه شخص، پابرجاست: دانشمندِ گوینده ای كه طبق دانشش عمل می كند، و ثروتمندی كه در مالش به اهل دین، بخل نمی ورزد، و نیازمند شكیبا.

هرگاه دانشمند، دانش خود را كتمان كند و توانگر، بخل ورزد و نیازمند، شكیبایی نكند، بیچارگی و بدبختی فرا خواهد رسید و در این هنگام، عارفان به خدا درمی یابند كه دنیا به گذشته خود باز گشته است؛ یعنی پس از ایمان، به كفرْ روی آورده است.

ای پرسشگر! مبادا فراوانی مسجدها و جماعت های مردمی كه تن هایشان گِرد آمده، امّا دل هایشان پراكنده است، تو را فریب دهد!

ای پرسشگر! مردم، سه گروه اند: زاهد، شیدا و شكیبا. امّا زاهد، آن كسی است كه به آنچه از دنیا به وی رسیده، خوشحال نمی گردد و چیزی از دنیا كه از دستش بیرون شده، غمگینش نمی سازد. و امّا شكیبا، با آن كه به دل آرزوی دنیا دارد، ولی هنگامی كه چیزی از آن را فراچنگ آورد، از آن، روی برمی گردانَد؛ چون پایان بدِ آن را می داند. و امّا شیدای دنیا اهمیّت نمی دهد كه دنیا را از راه حلال یا حرام به دست آورده است».

وی پرسید: ای امیر مؤمنان! علامت مؤمن در چنان روزگاری چیست؟

فرمود: «بنگرد به آنچه خداوند بر وی واجب كرده، و آن را انجام دهد و بنگرد به آنچه خداوند با آن مخالفت كرده است و از آن، دوری گزیند، گرچه دوست صمیمی اش باشد».

گفت: سوگند به خدا كه راست گفتی، ای امیر مؤمنان!

آن گاه، آن مرد، غیبش زد و او را ندیدیم. مردم، جستجو كردند؛ ولی او را نیافتند.

علی علیه السلام روی منبر، لبخندی زد و فرمود: «در پیِ كه می گردید؟ این، برادرم خضرعلیه السلام بود».

آن گاه فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست دهید، از من بپرسید». هیچ كس برنخاست.

سپس حمد و ثنای خدای گفت و درود بر پیامبرش فرستاد و به حسن علیه السلام فرمود: «ای حسن! برخیز و بر منبر شو و سخنی بگو تا پس از من، قریش، تو را نادیده نگیرند و نگویند كه حسن بن علی، چیزی نمی داند».

حسن علیه السلام گفت: «پدرم! چه طور بر منبر روم و سخن بگویم، حالْ آن كه تو در بینِ مردم هستی، می شنوی و می بینی؟».

علی علیه السلام فرمود: «پدر و مادرم به فدای تو! به گونه ای خود را از تو پوشیده می دارم و گوش می كنم و می بینم كه تو مرا نبینی».

حسن علیه السلام به منبر رفت و به سپاس های رسا و والا، خدای عزّوجل را سپاس گفت و كوتاه و گذرا بر پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندانش درود فرستاد و فرمود: «ای مردم! از جدّم پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود: " من شهر دانشم و علی، دروازه آن است، و آیا جز از راه دروازه، وارد شهر می شوند؟ "» و آن گاه، فرود آمد.

علی علیه السلام به طرفش دوید و او را گرفت و به سینه اش چسبانْد و آن گاه به حسین علیه السلام فرمود: «برخیز و به منبر برو و سخنی بگو كه پس از من، قریش، تو را نادیده نگیرند و نگویند كه حسین بن علی، چیزی نمی داند. امّا كلام تو باید در جهت سخنان برادرت باشد».

حسین علیه السلام به منبر رفت و سپاس و ثنای خدا گفت و درودی كوتاه به پیامبرش فرستاد و آن گاه فرمود: «ای مردم! از جدّم پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود: " علی، شهر هدایت است. هركس در آن درآید، رستگار می گردد، و هر كس از آن روی گردانَد، نابود می گردد "».

علی علیه السلام به طرف او رفت و وی را به سینه چسباند و او را بوسید و آن گاه فرمود: «ای مردم! گواهی دهید كه این دو، دُر دانه های پیامبر خدا و امانتی های اویند كه پیش من به امانت گذاشته بود و من آن دو را پیش شما به امانت می نهم. ای مردم! پیامبر خدا، درباره این دو از شما خواهد پرسید».[26].









  1. التوحید: 1/305، الاحتجاج: 138/610/1، تاریخ الیعقوبی: 193/2.
  2. در نسخه ای به جای كلمه «جنبین (دو پهلو)»، «جبلین (دو كوه)» آمده است.
  3. تاریخ دمشق: 400/42، التوحید: 6/92، تفسیر العیّاشی: 22/282/2.
  4. نهج البلاغة: خطبه 189، غرر الحكم: 5635، عیون الحكم والمواعظ: 5145/285.
  5. ینابیع المودّة: 208/3 و 223.
  6. كنز العمّال: 36502/165/13. نیز، ر. ك: إرشاد القلوب: 377.
  7. الفضائل، ابن شادان: 117، بحار الأنوار: 25/135/46.
  8. الأمالی، صدوق: 207/196، كامل الزیارات: 191/155.
  9. جامع بیان العلم: 114/1، الاستیعاب: 1875/208/3، كنز العمّال: 4740/565/2.
  10. تفسیر الطبری: 13 (ج 186 )26، تفسیر ابن كثیر: 390/7.
  11. ذاریات، آیه 1.
  12. ذاریات، آیه 2.
  13. ذاریات، آیه 3.
  14. ذاریات، آیه 4.
  15. ابراهیم، آیه 28 و 29.
  16. المستدرك علی الصحیحین: 3736/506/2، الاحتجاج: 139/612/1.
  17. نهج البلاغة: خطبه 175، غرر الحكم: 7606، عیون الحكم والمواعظ: 7071/416.
  18. نهج البلاغة: خطبه 93، الغارات: 7/1، شرح الأخبار: 410/39/2.
  19. مقصود امام علیه السلام اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله هستند. (م)
  20. تاریخ الیعقوبی: 193/2، الملاحم والفتن: 319/221، شرح الأخبار: 601/286/2.
  21. الأمالی، طوسی: 85/58، الإرشاد: 330/1، الاختصاص: 279، بصائر الدرجات: 13/299.
  22. بصائر الدرجات: 2/296 و 8/297.
  23. الكافی: 2/399/1، بصائر الدرجات: 1/12.
  24. الاستیعاب: 1875/206/3، اُسد الغابة: 3789/95/4، جامع بیان العلم: 114/1.
  25. رعد، آیه 39.
  26. التوحید: 1/305، الأمالی، صدوق: 560/423، الاختصاص: 235، الاحتجاج: 138/609/1.